... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 7 بازدید دیروز : 5 بازدید هفته : 172 بازدید ماه : 191 بازدید کل : 9645 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
بداهه فرمودند:
من فدای ساقی و، آن ساق ، سیمین اش حسین.
دست خود را اندکی ، از پاچه بالاتر ببر.
یادتان باشد در این حالت دو تا لیمو ناب
ضامن طعم لذیذ و عالیِ ،آن پاچه هاست.
عرض کردم :
التماس بی التماس ، برخیز و تا بازار رو
خمره ها خالی شده از میگساری های تو
الا استاد ای یار گرامی
رفیق و همدمم ، ای جان جانی
بده رخصت که در بزمت بشینم
بگیرم ، یک دو جامی ، زود وآنی
بدان من حاضر و آماده هستم.
بمحض آنکه یک ابرو تکانی.
برایت گفتم این شعر بداهه
بدانی تا بدانی تا بدانی
برو می گوی با بچه محله هات
که با من هم محل بوده ، فلانی
شیطان بزرگ و من ، دیریست که هم وندیم
بر دولت اسلامی زین ، نکته همی خندیم
از حسن چنین دینی ، کشورشده ویرانه
یک سوی پر از جنده ، آنسو پر دیوانه
عرض کردم:
به به استاد خوش خبر باشی
سر خوش و شاد و گل پسر باشی
درکنار عیال خود در راه
شانه با شانه سر بسر باشی
بروی در بلاد شهر فرنگ
یا که عازم به کوه و بر باشی
دُم زنی دائما ، به خمخانه
مست و مدهوش ، جامه تر باشی
مانده شعرت به صفحه کاغذ
یکصد و ده بهار ، مستمر باشی
فرمودند :
روده راست کجا در شکمم می یابی
که سروشی برسید و همه را غارت کرد.
ما به دلدار سخن با دل خود می گوییم.
چه به این کار دل و روده من
جان استاد مزن جوش که این شیخ اجل
خود به زور دگنک زور چپان خواهد کرد.
فرمودند:
بیا و ، دست و دلبازی رها کن
بیا رحمی بر ین اهل صفا کن.
بیا قدری خساست پیشگی کن
بنده کوچکتر از آنم که شما فرمودید
راه خود را بروید ، در سخنم عقلی نیست
تعارف در مرام ما گناه است
کجا دارم تعارف ، مرد دانا
عرض کردم
بر من بگو که چه کس بی وفا شده دانی چه کرده ای که چنین بر جفا شده؟ دریای شور قم ، نمکش ازجناب توست او کرده ناز و چنین ، بی صفا شده
خارج ز ادا و عور و وسواس
دارم به شما ارادتی خاص
از رقص نگو ، که جان فشانم
عاشق به دف و رباب و رقاص
تو کار خودت بکن ، میاتدیش
بازیچه شوی بدست اشخاص
عرض کردم من :
بنده دارم ارادتی عالی
بهر استاد م و جنابعالی
صد ماشاله به روی چون ماهت
ببرد رشک بر شما ، قالی
ما تلمذ کنیم. نزد شما
چون گذشت است از شما سالی
پس بشارت دهم ، که خوش باشی.
چون سرایم به رسم نقالی
بیا جانم تو هم اهل خساست باش با ما
که با بوسیدنت ما زهره ترکانیم
چون تو گرفتار به گیسوی یار
لیک کجا دست من و موی او
هجر کشم ، گریه کنم زار زار
ره نبرم بر دژ و باروی او
کرده مرا واله و شیدا و مست
آن وتر و قوس دو ابروی او
گر تو رسیدی به برش لحظه ای
تنگ بزن حلقه به بازوی او
من نچشیدم ز لبش بوسه ای
بوسه بزن برلب و لیموی او
ما چه لایق به چنین مهرو محبت ، استاد
شاخ سبیل تو همایونی است.
ای به فدایش همۀ شرق و غرب
من وسطم ، شرقی وغربی نی ام
اون وسطا لقمه زنم نرم و چرب
عرض ارادت بکنم ، اندکی
گر نپسندم چه کنم ، جرح و ضرب
برای مرور کامل اشعار به
به دفتر شعر مربوطه مراحعه نمایید
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.